در جامعه ایرانی، استقبال از بهار و سال جدید، آداب و رسوم خاصی را به دنبال دارد. اقداماتی همچون انجام خانه تکانی و انجام خرید شب عید، برای ایرانیان بسیار مهم است. اما به نظر می رسد این اعمال در گذشته تا حدودی متفاوت از زمان حال بود.
انجام خانه تکانی در ایام قدیم، به نیت بیرون راندن آلودگی ها، ناپاکی ها و به طور نمادین، بیرون کردن شیطان از خانه محسوب می شد تا به این واسطه همه اعضای خانواده به استقبال سال جدید بروند. در ان زمان اگر افراد و اعضای خانواده ها به خرید شب عید مقید بودند و اهمیت خاصی به این موضوع می دادند، به این دلیل بود که امکان خرید در همه طول سال برای خانواده ها وجود نداشت و به همین خاطر بزرگتر خانواده، مبلغی را برای خرید لباس نو برای هر یک از اعضای خانواده در نظر می گرفت و با همین نیت، خرید عید انجام می شد و کوچکترها و بزرگترها از این عمل بسیار شاد و خوشحال می شدند و لذت بسیار می بردند.
اما اکنون همه چیز رنگ دیگری به خود گرفته است. اغلب خانواده هایی که با وجود مشکلات و دردسرهای فراوان، اصرار به انجام خانه تکانی دارند، به محض رسیدن سال نو، کوله بار سفر را می بندند و تا روز طبیعت در سفر به سر می برند و به این ترتیب تعطیلات عید بدون حضور حتی یک میهمان در خانه، به اتمام می رسد. از طرف دیگر مراسم چهارشنبه آخر سال هم به جای اینکه فضایی شاد با تفریحاتی سالم و خانوادگی باشد، تبدیل به میدان جنگی شده که صدای انفجارش، دلهای بسیاری را می لرزاند و تلفات و خسارات جبران ناپذیری را به همراه دارد.
خرید شب عید هم که اصلا شباهتی به گذشته ندارد. سیل جمعیتی که سوار بر مترو به سمت مراکز خرید حرکت می کنند، گاهی این معنا را در ذهن ایجاد می کند که این جماعت احتمالا پوششی برای استفاده ندارند و یا اینکه اجناس بازار به طرز باورنکردنی ارزان شده که این عده برای خرید آن هجوم اورده اند. اما انچه مشخص است اینکه اغلب افرادی که در این روزها و شبها در خیابانها و پشت درب برخی از مغازه ها صف می کشند، با کمبود لباس مواجه نیستند و همچون نسل والدین ما هم نیستند که خرید لباس برای آنها تنها یک بار در سال و انهم برای شب عید، مفهوم و معنا داشته باشد.
مسلما هجوم بی وقفه افراد جامعه ما، انهم در شرایطی که مشکلات اقتصادی برای اغلب افراد وجود دارد، به هیچ وجه قابل توجیه نیست و این مسئله را می توان به درد بزرگی به نام " مصرف زدگی" ارجاع داد که از مشکلات بزرگ زندگی در عصر مدرنیته است.
آری!جامعه ما به شدن با بحران "مصرف زدگی" روبروست و این یک معضل بزرگ و مهم است که به طور جدی باید برای درمان آن تلاش کرد.
در این زمینه در کتب دینی و اعتقادی ما سفارشات و توصیه های بسیاری شده است. امام صادق(علیه السلام) می فرمایند: "وقتی خداوند خوبی و سعادت خانواده ای را بخواهد، تدبیر و سازش در زندگی را به آنها عطا می کند. ایشان در جایی دیگر فرموده اند:"تمام کمالات در سه چیز جمع است که یکی از آنها تدبیر در زندگی و عقل معاش است.1
...و باز هم از ایشان روایت است که:" اسراف باعث فقر می شود و اقتصاد و میانه روی در زندگی سبب بی نیازی است.2وقتی توجهی به این عبارات مقدس و شایسته نداشته باشیم مسلم است که گرفتار صنعت سرگرمی و تولیدات متنوع و رنگارنگ این صنعت می شویم.
وقتی تبلیغات در همه جا ما را احاطه می کنند به طوری که در هر لحظه و در هر زمان و مکانی که قرار داریم در هجوم تبلیغات و معرفی کالاهای جدید و به نوعی تشویق به خرید کردن هستیم، به تدریج تب خرید در ما بالا می گیرد.
فرهنگ مصرف زدگی از رسانه های مختلف به طرق مختلف به ما القا می شود. به این ترتیب افراد جامعه با بیرون کشیدن پس اندازهای خود از بانک ها به سمت فروشگاهها هجوم می اورند تا به ارضای نیازهای کاذب خود و فرزندان خود بپردازند.
و اما نتیجه این همه مصرف بی رویه چیزی نیست جز به وجود امدن کوه هایی از زباله هایی که ایجاد کننده ان خود ما بوده ایم.
برخی از افرادی که نسبت به خرید دچار اعتیاد شده اند اینطور بیان می کنند که: هر چقدر بیشتر خرج می کنیم، احساس رضایتمان از زندگی کمتر می شود و بیشتر احساس خلاء می کنیم.
این افراد اذعان دارند که نسبت به خرید کردن وداشتن هر چه بیشتر برخی از کالاها، حرص و طمع دارند و هیچ وقت احساس رضایت و آرامش نمی کنند. این موضوع را با نگاهی به عکس العمل برخی از افراد نسبت به خرید برخی از کالاها می توان درک کرد. خصوصا زمانی که برخی از فروشگاههای خاص اقدام به فروش فوق العاده می کنند، چهره افراد خرید کننده دیدنی است. برخی به گونه ای در ولع داشتن اجناس به سر می برند که انگار تمامی هدف شان از زندگی در به دست اوردن آن کالای خاص، خلاصه می شود.
آنچه مهم است اینکه کمی بیشتر به عملکرد خویش توجه کنیم و در انجام هر اقدامی، فکر شده و عاقلانه قدم برداریم و صرفا به دنبال انچه اکثریت به ان عمل می کنند، نباشیم.
پی نوشت:
1.کافی،ج5،ص87
2.وسائل الشیعه ،ج12،ص41